کلید واژه: "پسر و پدر"
پسر مریض شده و در گوشه‌ای از خانه افتاده. پدر: ای خدا پسرم رو خوب کن، من رو بجاش ببر. من عمرم رو کردم این جوونه. سایه‌ای از دور نزدیک می‌شود. پدر تصور می‌کند که عزراییل است. سریع فریاد می‌زند: اینجاست اینجاست مریض اینجاست? پسر دهانش باز مانده و چشمانش… بیشتر »
این روزا از بس بیخودی سراغ یخچال رفتم تا میام از اون محدوده رد شم همچین گارد می‌گیره غرش می‌کنه کلا بیخیال میشم بعد یه بار سریع بهش حمله کردم و تک زدم و درشو باز کردم.? اما پاتکی بهم زد که نگو یه دستی محکم خورد پشت گردنم شترررررق نامرد با بابام هماهنگ… بیشتر »
یه بار تا ۳ بعد از ظهر خوابیده بودم بابام اومد گفت بلندشو دیگه خرس گنده عصر شد، از جام پاشدم بهش گفتم؛ اگر بی هدف از خواب بیدار شدید بهتر است دوباره بخوابید…” استیو جابز". با دستاش یقمو گرفت از پنجره اتاقم منو انداخت پایین گفت؛ آدم های بی… بیشتر »
