پسر مریض شده و در گوشهای از خانه افتاده. پدر: ای خدا پسرم رو خوب کن، من رو بجاش ببر. من عمرم رو کردم این جوونه. سایهای از دور نزدیک میشود. پدر تصور میکند که عزراییل است. سریع فریاد میزند: اینجاست اینجاست مریض اینجاست? پسر دهانش باز مانده و چشمانش…
بیشتر »