« خنده رهبر از شنیدن این تکبیت:) | از فردا که نون و کدو بهت دادم!! » |
مثل جت از این سر اتاق میپرید اون سر. جیغ کشان به سمت در اتاق دویدم ولی او هم همون لحظه به سمت در پرید و دقیقا در رو برای نشستن انتخاب کرد و روی گزینه من برای خروج از اتاق خط بطلان کشید! قلبم داشت میومد تو دهنم. من مونده بودم تنها با او در یک اتاق که راه خروج هم بسته شده بود.
داشت گریهام میگرفت: لعنت به تابستون، لعنت به هوای گرم، لعنت…
پرید و روی فرش نشست، منم بیاختیار پریدم روی مبل!
انگار نمیتونه بیاد روی مبل!
چشم در چشم شدیم و او نگاهش رو زودتر دزدید. ولی گاهی زیرزیرکی نگام میکرد. آروم آروم شروع کرد به راه رفتن روی فرش. نگاهی به در کردم. اگه باسرعت از روی مبل بیام پایین و بدوم سمت در… ولی اگه همون لحظه بپره چی؟
قلبم تاپ تاپ میزد. نمیتونستم پیشبینی کنم الان چه تصمیمی میخواد بگیره، کاشکی یه جارو دم دستم بود.
همونطور آروم داشت حرکت میکرد و به سمت کمد دیواری میرفت. میدونستم اگه جایی هم پنهان بشه که نشه پیداش کرد، دیگه جای من تو این اتاق نیست ولی علیالحساب دوست داشتم از جلو چشمم دور بشه که از اتاق فرار کنم. باصدای زنگ آیفون پشت سرم دو متر به هوا پریدم بعد با خوشحالی آیفون رو جواب دادم. صدای پسرم بود: مامان منم.
در رو باز کردم و نگاهی فاتحانه به جناب سوسک خان انداختم که گوشه اتاق بالهاش رو باز کرده بود و به رخ من میکشید: چند لحظه دیگه دخلت اومده حالا واسه من قیافه بگیر!
پن: از سوسک میترسم همین!
طوبی
من نمی ترسم.خیلی چندشه و حال بهم زن و بی ادب و… است این جناب سوسک
با سلام و احترام . جالب بود. سلامت باشید التماس دعای فرج و شهادت یاحق
سلام دوست عزیزم
نگو تروخدا کجاش جالب بود؟
شما نمیترسی؟
من که تا حالا خانمی رو ندیدم که بگه نمیترسم یا بدم نمیاد
شما چی؟
واااای آره منم به شددددت
حتی از خوندنشم مور مورم شد
وای بانمک بودها…..
وای شیدا جون تو هم مثل منی!
منم اصلا فکر میکنم بهش بدنم مورمور میشه
آخه چرا اینجوریه؟
چی تو این حشره هست که اینقدر نفرت انگیزش کرده؟
میگم راهی وجود نداره که این ترس و نفرت کم بشه(با ترس!)
آره دقیقا طوبی
وااای حتی با دمپایی هم میترسم بکشمش
واای تصور خرد شدنش
و اون صدای عجیبشون
ووووی طوبی
وای دختر چقدر خندوندی منو:)))
مگه شیشهش که خرد بشه
میدونم چرا نمیگی له شدنش از بس چندشه
ووووی
حالا مگه مجبوریم ادامه بدیم این بحث رو
ای خدا…
ولش کن شیدا جون فراموشش کن.
سلام
وای سوسک…خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه( خنده همراه با ترس)
البته من وقتی اونو میبینم بر اینکه زودتر از سرش خلاص شم ترتیبشو میدم…بیچاره ها
سلام آبجی
وای چه جوری ترتیبش رو میدی؟
من که مجبور باشم فقط با جارو که دسته داره نه با دمپایی و کفش
بعد هم میزنم و هم جیغ میکشم(خنده)
آره بیچاره چقدر منفوره!
واي عزيزم
سوسك كه ترس نداره فقط چندشه
بهتره ازش نترسي
چون تازه اول رو در رو شدن با سوسكهاست
دیگه فایده نداره دوست عزیزم
این ترس از بچگی تو وجودم رفته
شما هم میگی چندش ولی به نظر من که همون ترسه(خنده)
حتی خیلی از آقایون رو هم من دیدم که بادیدن سوسک در میرن میگن بدمون میاد. من که باورم نمیشه مییییییترسن:))
فرم در حال بارگذاری ...